یو هیوک در ۹ سالگی طعم تلخ زندگی را چشید و ناچار به گدایی در خیابانهای کرهشمالی شد. یک روز، در ایستگاه مترو ظرف ناهاری را که جا مانده بود، برداشت. داخلش کمی برنج فاسد بود، او با افزودن سرکه و جوش شیرین سعی کرد مزهاش را بهتر کند. اما صاحب جعبه ناگهان سر رسید و مچاش را گرفت و او را کتک زد. هیوک میگوید که میدانست دزدی کار اشتباهی است، اما از گرسنگی داشت جان میداد. این نوع کارهای غیرقانونی برای بسیاری از مردم کرهشمالی، «جزئی از زندگی روزمره» به حساب میآمد.